یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار

مارس 25, 2009

با سلام خدمت کاربران این وبلاگ
همان طور که قبلا هم گفتم به علت ایجاد وبلاگ جدید و مشکلات کاری مدت طولانی است که این وبلاگ را آپدیت نمی کنم.چند هفته قبل به صورت اتفاقی به وبلاگ سر زدم و با افزایش کامنتها در یکی از پستها روبرو شدم.کامنتهایی که با لجن پراکنی های یکی از کاربران از شهر تهران بحث را به فحاشی کشاند و علی رغم اینکه یک بار هم هشدار دادم اما ایشان فرا فکنی کرده وبه کار خود ادامه داد تا اینکه امروز تصمیم گرفتم تا اطلاعات مختصری در مورد کامنتهای نوشته شده توسط ایشان را در اختیار همگان قرار دهم تا خود قضاوت کنند.بدیهی است اگر در مدت کوتاهی نسبت به نوشته های خود از کاربران دیگر عذر خواهی نکند اطلاعات کاملتری در مورد محل سکونت ایشان هم در دسترس عموم قرار خواهد گرفت
اطلاعات فعلی به صورت عکس واز ایمیلی که از سوی وردپرس داده شده ارائه میشود.

http://www.freewebs.com/farmane-ariya/2.JPG
http://www.freewebs.com/farmane-ariya/ip.JPG
http://www.freewebs.com/farmane-ariya/1.jpg

توبـــــــــــــــه نامــــــــــــه فردوســـــــــــی

مارس 28, 2008

توبـــــــــــــــه نامــــــــــــه فردوســـــــــــی

کاری از:مرکز تحقیقات مجمع دانشجویان آذربایجانی

 (azbıltop araşdırma merkezı  )www.azbiltop.com/abtam        

ferdosi.jpg

ابولقاسم منصورابن حسن فردوسی مشهور به ابوالقاسم فردوسی درسال 329 ه.ق در روستای پاز از توابع طوس متولد شد.در سال 400 ه.ق شاهنامه را به اتمام رساند وبالاخره درسال 416 ه.ق در 87 سالگی دیده از جهان فرویست.آرامگاه کنونی وی درسال 1313 ش. در محدوده باغی که او را دفن کرده بودند ، درنظر گرفته شده است.او دهها سال در دربار سلاطین غزنوی مورد لطف دربار بود وسلطان محمود غزنوی بنا به ذوق شاعری وروح حماسی فردوسی،پیشنهاد سرودن دیوانی حماسی را به ایشان داد با این شرط که سلطان محمود به ازای هر بیتی ازآن یک دینار طلا به فردوسی بدهد.او 35 سال تلاش کرد ومثنوی عظیم از تاریخ ایران کهن مربوط به قبل از اسلام گردآوری نمود.او شاهنامه را با الهام از شاهنامه منثور ابو منصور محمد ابن عبدالرزاق فرمانروای طوس به رشته نظم درآورد.ضمن آنکه قبل از ایشان نیز داستانهای حماسی شاهان ایران منظوم شده بود که از آن جمله می توان به منظوم شاعری کهن بنام ابوالمؤید بلخی و یا مسعودی مروزی و دقیقی طوسی اشاره داشت.بعد از فردوسی نیز دهها شاعر برجسته به سرودن شاهنامه اقدام کردند اما ناکام ماندند.فردوسی 35 سال به سرودن شعر پرداخت و60 هزار بیت مثنوی به نظم درآورد.به امید 60 هزار دینار زرین از سلطان ، دیوان سترگش را به سلطان پیشکش کرد وحتی اوایل آنرا شاهنامه سلطان محمود غزنوی نام نهاد.سلطان محمود با خواندن اشعاری از این دیوان سترگ نا خرسند شد اما ارزش حجمی شاهنامه را فراموش نکرد وبجای دینار زرین، درهم سیمین بدو داد. فردوسی نیز که امیدش را از دست داده بود ،قهر گونه دربار را ترک کرده واشعاری دشنام گونه تحت عنوان هجونامه را خطاب به سلطان محمود سرود. «برتلس» می گوید((فردوسی با دیدن فروپاشی تمام آرزوها وبرباد رفتن تمام وعده ها ،اشک از چشمانش سرازیر شده واز قهرمانی که خود آفریده بود ،نفرت به دل می گیرد)) . فردوسی برای جبران مافات، اشعاری از مدح امام علی (ع) را به شاهنامه اضافه کرد تا آنرا به حاکمی دیگر که شیعه بود داد و او نیز با آغوش باز پذیرا شد وانعامش بخشید.فردوسی نیمی از عمر سپری شده اش را روی منظم کردن شاهنامه گذاشته بود.حال با استقبال سرد و شاید متقابل دربار مواجه شده بود.دیگر سپیدی بجای سیاهی نشسته بود وواپسین سالهای عمرش را سپری می کرد.عمر او از هفتاد سال گذشته بود و بخاطر غافل شدن از آخرت وسرودن ملحمه های افسانه ای بجای حماسی های دینی پشیمان شده بود.سالهای واپسین عمر او به بیزاری  از دنیا وسیر و سفر تعلق داشت.پیش شعرا وعرفا میرود تا چاره ای جوید.تا اینکه در سفر عراق در شهر بغداد با «ابو علی حسن بن محمد ابن اسماعیل» درد دل می کند و او به فردوسی پیشنهاد می کند که داستانی از قرآن را منظوم نماید تا آذوقه آخرت گردد.فردوسی از این پیشنهاد استقبال کرده واثر بی نظیر «یوسف وزلیخا» را در اواخر عمرش به رشته نظم در می آورد.فردوسی داستان یوسف وزلیخا را با الهام از قرآن در قالب 6400 بیت منظوم می کند.یوسف و زلیخای فردوسی پس از هزار سال فربت،برای نخستین بار در سال 1889 توسط «هرمان اته» خاورشناس وادیب آلمانی رسما به جهانیان معرفی گردید.100 سال بعد این اثر توسط دکتر صدیق به ایرانیان معرفی شد.ولی گویا رازی که نباید فاش میشد ، برملا شده بود.غالب ادیبان ما از معرفی این کتاب به عامه مردم به خشم آمدند وچونان آب در خوابگه مورچگان ریختن همه به سراسیمه افتاده ودست به توجیه وتخریب وتنبیه وتمسخر این اثر کهن شدند.تنها بدین خاطر که چند بیت اول این شاه اثر، به اضهار پشیمانی فردوسی از سروده های ماضی وتوبه ایشان مربوط است.هم اکنون 24 نسخه از این اثر بی نظیر پس از هزار سال از دست یازی کوته فکران در امان مانده وچون گوهری از آن پاسداری می شود.   آری .فردوسی پس از 70 سال واندی توبه می کند واز تخم نفاق افکنی، تحقیر ترکها ،افسانه و رویا تراشی وغافل شدن از آخرت پشیمان شده ودست به دامن خدا می برد وداستان قرآنی یوسف و زلیخا را ضمن اتابه وتوبه نسبت به گذشته می آغازد:

به نضم آوریدم بسی داستان****ز افسانه گـــــفته باســــتان

ز هر گونه ای نظم آراستم****بگفتم درو هر چه خود خواستم

اگرچه دلم بود از آن بامزه****همی کاشتم تخم رنج  و بزه

از آن تخم کشتن پشیمان شدم****زبان را ودل را گره بر زدم

نگویم کنون نامه های دروغ****سخن را به گفتار ندهم فروغ

نکارم کنون تخم رنج و گناه****که آمد سپیدی به جای سیاه

دلم سیر گشت از فریدون گرد****مرا زان چه؟ کو ملک ضحاک برد؟

ندانم چه خواهد بدن جز عذاب****ز کیخسرو و جنگ افراسیاب

برین می سزد گر بخندد خرد**** زمن خود کجا کی پسندد خرد؟

که یک نیمه عمر خود کم کنم**** جهانی پر از نام رستم کنم؟

دلم گشت سیر و گرفتم ملال**** هم از گیو و طوس و هم از پور زال

کنون گر مرا روز چندی بقاست****دگر نسپرم جز همه راه راست

نگویم دگر داستان ملوک****دلک سیر شد زآستان ملوک

دوصد زان نیارزد به یک مشت خاک****که آن داستانها دروغ است پاک  

با تشکر فراوان از وبلاگ www.farmaneariya.blogfa.com

روز استقلال جمهوری آذربایجان مبارک

مِی 29, 2007

در این روز که جمهوری آذربایجان به استقلال خود دست یافت بسیاری از فاشیسهای ایران به امراض قلبی دچار شدند.اما وای به روزی که آذربایجان جنوبی به استقلالش دست یابد.به نظر بنده در آن روز دیگر بیمارستانهای دنیا از مریض های قلبی پر خواهد شد.

yashasin azarbaijan

گزارشی از تظاهرات تبریز

مِی 23, 2007

آخرین اخبار از آذربایجان جنوبی: امروز 1.خرداد  ساعت 18 در تبریز مردم غیور و مبارز تبریز با برگذاری میتینگ و اعتراض علیه شونیزم فارس از مقابل بازار مولانا شروع به حرکت کرده و میتینگ برگذار کردند. شرکت کنندگان در این میتینگ یاد و خاطره شهدای سال گذشته (1خرداد) را گرامی داشتند  و با  اعتراض علیه شونیزم و خواست حقوق مدنی و انسانی خود در خیابانها به صورت صلح آمیز و مدنی بیان کردند.

ولی افسوس که رژیم فاشیست فارس با نیروهایی که از تهران و دیگر استانها به آذربایجان آمده اند ، به جان مردم ریخته و بسیار وحشیانه و غیر انسانی آنان را سرکوب کردند و حتی به خردسالان، زنان و دختران نیز رحم نکردند و جالبتر اینکه به زنان دختران جوان فحش و کلمه های چنان رکیکی می گفتند که آدم از گفتن آن شرم دارد! 

به نظر شما واقعا به دختران و پسرانی که به صورت بسیار مدنی و صلح امیز خواست طبیعی خود را بیان می کردند الفاضی چنین زشت و تحقیر امیز سزاوار است؟آیا کودکان بی گناه و معصوم چه گناهی کرده آند که اینچنین زیر شلاقها و باتومهای چنین وحشیانه سرکوب شوند؟

خبر مهم دیگر اینکه یک مغازه فروشنده کالای ورزشی به نام «مژدمی» باتوم و آلات دیگر را در اختیار بسیج گذاشته است.

tabriz1386/3/1

tabriz1386/3/1

وعده دیدارما در اول خرداد

مِی 15, 2007

اهالی حق طلب اردبیل

خود شاهد هستید که :

– چگونه دشمنان ملت با انتشار اسکناس پنج هزار تومانی جدید ، اقدام به جعل حدیثی ضداسلامی و ملی از زبان پاک حضرت پیغمبر (ص) کرده اند ،

– چگونه نام ابدی و مقدس آزربایجان هدف ستم قرار می گیرد و برای راحتی خیال شوونیستها تکه پاره می شود.

– چگونه ملت هزاران ساله ما حق آموختن به زبان تورکی،خود را ندارد .

– چگونه از حق داشتن یک کانال تلویزیونی سراسری بزبان خود محرومیم .

– چگونه روستاهای آزربایجان ، روز به روز مخروبه می شود و دهقان مظلوم ما برای عملگی به فارسستان می رود

چگونه مانع رشد و ظهور موسیقی جهانگیر آزربایجان می شوند .

– چگونه ارامنه قاتل ، اشغالگر و ضد تورک ارمنستان را یاری می دهند و تورک های معترض آزربایجان را راهی زندان و شکنجه می کنند .

– چگونه از اولیه ترین امکانات اقتصادی و اجتماعی محرومیم .

– چگونه ثروتهای بی نظیر مادی طبیعت و معنوی ملت آزربایجان تاراج شده راهی فارسستان می شود .

 -چگونه سهم ما از رشد اقتصادی ایران ، افزایش بیماری سرطان، تصادفات رانندگی و فقر ملی است .

– چگونه همه روزه کارخانجات ، جاده ها، راههای آهن و سدهای جدید و پر هزینه در مناطق فارس نشین افتتاح می شود.

 – چگونه نام شهرها، روستاها،کوهها، دشتهاو رودخانه ها همه فارسی می شوند.

– چگونه ترکیب جمعیت تورکهای آزربایجان را در قزوین و همدان و اورمیه به نفع فارسها و کردها تغییر می دهند و چگونه فاشیستهای پژاک و پ،ک،ک، مدعی اراضی مقدس آزربایجان هستند

– ـچگونه مواد مخدر ووودر حال ویران کردن کانون خانواده هاست ، …

باید این ترس دروغین را در زیر پاشنه خود له کنیم ورودررو با همه دشمنان غدار،همانند اجداد بی باک خود ، تومروس، شهیدبابک ، شهید ستارخان ،هجر،نیگار،شهید پرفسور زهتابی ، عباس لسانی ،…با شرکت در عاشورای ملی اول خرداد 86 باایمان به حقیقت رهایی ملت آزریایجان.، وعده دیدار ما : اول خرداد ماه سال 86 ، ساعت 5 بعدازظهر اردبیل ، حد واسط میادین عباس لسانی ( شریعتی) و چهارراه ..

برگهایی از تاریخ هخامنشی-آریایی

مِی 15, 2007

    آنکس که حقیقتی را نداند نادان است اما کسی که بداندودانائی خود

پنهان کند جنایتکار است .« برتولت برشت »

اولین حکومتی که شما بدان افتخار میکنید !هخامنشیا ن هستند   رومن گیرشمن در یک جمله این خاندان را معرفی میکند :« آن چه پادشاه مقتدرهخامنشی از ملل تابعه خواستار بود .1/ زیستن برای او.2/ کار کردن برای او. 3/ انجام دادن  فرمان  های او . 4/ و مردن برای او بود . از شاهان برجسته ! این سلسله :کوروش بود . چون بخون ریزی عشق می ورزید بعداز کشته شدن، سرش را در طشتی پر از خون انداختند تا آنقدر خون بخورد تا سیر شود . ویل دورانت می نویسد کوروش به کشتار های بی رحمانه ای دست می زد . فرزندش کمبوجیه اثبات عاقل بودنش را برای « پارس ها » فرزندش را هدف تیری قرار داد و گفت اگر به قلب او خورد معلوم می شود که پارس ها اشتباه می کنند .آنگاه  کودک بی  گناه را نشانه گرفت ، کودک به زمین افتاد به فرمان او جسد شکافته شد و چون تیربه قلب کودک خورده بود ! با لبخندی برلبانش                              گفت : پس من دیوانه نیستم.آنچه هخامنشیان گرد آورده بودند اسکندربه تاراج برد وصرف آبادانی یونان کرد. ساسانیان : انوشیروان عادل و دادگر!! نظام الملک می نوسید : به دروغ  خود را مزدکی خواند ، مزدکیان را بباغ سلطنتی دعوت کرد و سپس فرمان قتل و عام داد به گفته پرسی سایکس : به فرمان انوشیروان در یک شب مزدک و حدود یک صد هزار نفر از پیروانش را به گونه یی بی رحمانه کشتند . حتی کودکان مزدکیان را درگهواره خفه کردند .  وپس ازآن بود که خسرو نفسی راحت کشید وبه فکر افسانه زنجیر عدل وآواز جرص افتاد.              سر.جان. ملکم : سیاست انوشیروان را چنین تفسیرمی کند               « حکومت بر مبانی اجساد مردم بود نه بر قلوب آن ها »                        آنچه ساسانیان  انباشتند به دست  اعراب سپردند !    پهلوی ها  : اولی درزندان هایش به امر او زندانیان را با آمپول هوا می کشتند.و دومی در روز روشن زندانیان را از زندان اوین به تپه های اوین برده تیر باران می کردند . از تاریخ جنایات شان چندان نگذشته است .  یکی از بزرگ ترین خصیصه ی سلطنت هر دو مخالفت با ملیت ها بخصوص آذربایجان بود. بقول جلال آل احمد آذربایجان را مستعمره ی تهران کردند .کتاب های تورکی را آتش زدند .تدریس بزبان مادری ممنوع شد ، آزدیخواهان را به چوخه ی اعدام سپردند این دو با وجود اینکه به نژاد خود افتتخارمیکردند و نژاد های دیگران پست می شمردند . اولی در آغوش سیاه پوستان مرد و دومی در آغوش اعراب جان سپرد. سلسله پهلوی نیز هر چه را گرد آورده بود به بانک های سوئیس و آمریکا انتقال                         داد و سر انجام هم معلوم نشد که چه شد .!!           عصر ما : و این داستان هنوز که هنوزه ،  ادامه دارد .    آنچه گفتم جملگی احوال تواست     خود نگفتم صد یکی ز آنها درست ! بو سوزلری من بیر گوزل دوستومون وبلاکین نان گوتو موشم اگر ایسدیر سیز اونون وبلاکی نا باش ورین چوخ گوزل وبلاکی وار http://artasavalan.persianblog.com/

بمناسبت نوزده اردیبهشت «روز دانشجوی آذربایجان»

مِی 9, 2007

دانشجویان آذربایجانی روز 19 اردیبهشت رابعنوان رور دانشجوی آذربایجانی برگزیده اند.19 اردیبهشت،روزاعتراض دانشجویان آذربایجانی علیه پرسشنامه ی صدا وسیمای جمهوری اسلامی بنام«طرح فاصله اجتماعی» در سال1374 است که تماما درتحقیر وتوهین به آذربایجانی ها تنظیم شده بود. این پرسشنامه اعتراض شدید دانشجویان آذربایجانی را در اکثردانشگاها و ازآن  جمله دردانشگاهای تبریز،اورمیه وتهران برانگیخت.

توهین  ،تحقیر وتبعیض علیه تورکها وآذربایجانی ها سیاست روتین جمهوری اسلامی بوده وتنها به این ویا آن اقدام موردی محدود نمیشود.

19 اردیبهشت ضمناهمزمان با اولین سالگرد قیام پرشکوه ویکپارچه ی تورکها وآذربایجانی هادراوایل خرداد1384 علیه رژیم تورک ستیز ودفاع از هویت ملی وفرهنگی نیز است.

در سالهای اخیر جنبش دانشجویی آذربایجان نقش بسیار موثری دردفاع از هویت ملی تورکها وسازماندهی  تجمعات واعتراضات علیه سیاست های تبعیض امیز رژیم جمهوری اسلامی داشته است.

.اما واقعیت این است جنبش دانشجویی به تنهایی وبدون حمایت اقشار وطبقات مختلف اجتماعی وجنبشهای اجتماعی زنان وزحمتکشان آذربایجانی وجلب همدلی دانشجویان دیگر ملیت های تحت ستم ساکن ایران ومشارکت درجنبش عمومی برای دموکراسی وآزادی درایران نمیتواند  مطالبات وخواستهای جنبش ملی دموکراتیک آذربایجانی ها را پیش برده وبه جنبش  نیرومندوتاثیرگذارتبدیل شود.

جنبش دانشجویی آذربایجان برای اینکه بتواند شعارهای خودرابه سرتاسر آذربایجان ومناطق تورک نشین گسترش دهد وادامه کاری خودراتضمین نماید ضرورت دارد که بادانش آموزان ومعلمان تورک وآذربایجانی در سراسر ایران پیوند ارگانیک ایجاد کند.

جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان ازابتکار دانشجویان تورک وآذربایجانی که 19 اردیبهشت را به عنوان روز دانشجوی آذربایجانی برگزیده اند استقبال کرده وازآن حمایت میکند..

هیئت اجرائیه جنبش فدرال ـ دموکرات آذربایجان

بیانیه حرکت ملی آذربایجان جنوبی

مِی 2, 2007

اولو تانری نین آدی و یادیله

سن یانماسان-من یانماسام-بیزیانماساخ-ناسیل چیخار قارانلیغلار آیدینلیغا

اهی بوتون غیرتلی تورک میللتی سلام اولسون سیزلره

نئجه کی بیلیرسیز بیرایل بوندان اول فارس شوونیزمی ایران روزنامه سینده بویوک بیر اهانت اتمیشدیر..

سیز آذربایجانین اولو غیرتلی اولادلاری بو اهانته قارشی تبریزده-اردبیل ده-زنجاندا-قزوین ده-اورمودا 

وبوتون آذربایجان شهرلرینده آیاغا قالخیب وبیر انقلاب یارادینیز.نئجه کی آگاه سیز

بو قیام یا تظاهرات لار دا آذربایجانین ایگید گنجلری(جوانلاری)  فارس فاشیزمینین قارشیسینا

چیخماخلا اوز جانلارین اله آلیب بیزیم آذربایجانیمیز چوخلار شهیدی اوز باغرینا باسدی.بیز

 آذربایجان میللتینه-میللی وظیفه اولاراق خرداد آیی نین بیرینده بوتون آذربایجان شهرلرینده بوگونون

 ایل دونومونه گوره وشهید لریمیزین آیله لرینه باش ساغلیغی دئمک اوچون بیر یئره توپلانیپ واوز

 اعتراضیمیزی بیلدیرملییک.گوروشوموز

بوتون آذربایجاندا بوزاماندا اولاجاق:1/3/1386

یاشاسین آذربایجان         اولوم اولسون فاشیزم

aswreه 

 

 

بیانیه حرکت ملی آذربایجان جنوبی

بنام خدا

سلام بر تمام ملت غیور تورک .همان طور که میدانید یک سال پیش شوونیزم فارس در روزنامه ایران

به ما ملت تورک اهانت کرده بود.شما فرزندان بزرگوار وبا غیرت بر علیه این اهانت در تبریز –اردبیل-زنجان-قزوین-ارومیه وتمام شهرهای آذربایجان به پا خواسته وانقلابی بزرگ آفریدید.همانطور که آگاهید در این قیام ویا تضاهرات جوانان غیور آذربایجان بر علیه شوونیزم فارس برخواسته وبا ازجان گذشتگی در این راه،آذربایجان شهیدان زیادی رابه آغوش کشید.بر ما ملت آذربایجان وظیفه ای ملی است که در اول خرداد در تمام شهر های آذربایجان سالگرد این روز وبرای تسلی خاطر خوانواده های شهیدانمان اعتراضهایمان را در این تاریخ بیان کنیم.

1386/3/1دیدارمان در تمام شهرهای آذربایجان خواهد بود.

زنده باد آذربایجان              مرگ بر فاشیزم

هخامنشيان يا سلسله سگ پروردگان!!

آوریل 25, 2007

 دکتر حسين فيض‌الهي وحيد

هخامنشيان سلسله‌اي از اقوام وحشي و بيابانگرد به اصطلاح آريايي بودند كه توسط جوانكي دزد و فاسدالاخلاق بنام كوروش در سال 550 ق.م درايران تاسيس و با حمله اسكندر مقدوني و كشته شدن آخرين پادشاه جنايتكار اين سلسله بنام داريوش سوم در سال 331 ق.م همچون جرثومه‌هايي از فساد از روي زمين برافتاد و به زباله داني تاريخ سپرده شد.اعمال و افكار و حركات و سكنات اين جوانك دزد در دهه‌هاي اخير مورد تقليد و سرمشق و «ايدئولوژي» رژيمي فاسدتر از رژيم هخامنشي گرديد و احمقي از حُمقاي تاريخ كه «عقيده خودبزرگ بيني» داشت خواست كشور ايران را به «دروازه‌هاي تمدن بزرگ» برساند، تمدني كه خطوط اصلي آن از «دروازه غار» و «ميدان تير» و «ميدان اعدام» تهران مي‌گذشت و به زندانهاي «قزل قلعه» و «قزل حصار» و «قصر» منتهي مي‌شد.«گريمورهاي تاريخ شاهنشاهي» از اين جوانك دزد و فاسد‌الاخلاق سعي داشتند چهره «منجي ايران» را ترسيم نمايند غافل از اينكه انوار آفتاب حقيقت از زير پرده آهنين جهل‌هاي شاهنشاهي نيز گذشته و جهان حقيقت را نور باران كرده و خفاشان شب‌پرست را مجبور خواهند كرد در مقابل عزم آهنين تاريخ حقيقي اين ملت سر خم كرده و بساط شارلاتاني و شاه‌بازيهاي خود را جمع نمايند ولي آنها مزبوحانه مي‌كوشند تا جلو روشنگريهاي اصيل تاريخي را با پولهاي به غارت برده و با ساختن فيلم چندين ميليون دلاري «كورش كبير» بگيرند.اين فيلم مضحك كه امروزه با همكاري چهار فيلمساز سوئدي و با پشتيباني و ساپورت كامل«رضا پهلوي» – پالاني سابق- تهيه مي‌شود قرار است بغير از آمريكا در بيشتر شهرهاي بزرگ اروپا از طريق تلويزيون پخش شود.(1) و هدف از آن «تحريف تاريخ واقعي ايران» و چهره انساني دادن به جوانكي دزد و فاسدالاخلاق بدخوي و سگ پرورده‌اي است كه مورد افتخار «لايقان» خود مي‌باشد و بر جوانان اين آب و خاك است كه در مقابل تحريف‌هاي اين ورشكسته‌گان به تقصير «پهلوي گرا» با نوشتن مقاله‌هاي روشنگر از متون صحيح يوناني و اسلامي برآيند تا فاجعه «دروازه تمدن بزرگ» بار ديگر گريبانگير اين مردم نشود و بدبختي‌ها و «آريا بازيهاي» عاري از مهري از نو تكرار نگردد.حال با اين مقدمه كوتاه در مورد فيلم «كوروش كبير» – كه دهن كجي آشكار به تاريخ واقعي اين مردم است – به بررسي سلسله هخامنشي مي‌پردازم تا ريشه‌هاي اين كج انديشي نمايان گردد.
«كتزياس» مورخ و طبيب مشهور يوناني كه بمدت 17 سال از سال 415 – 398 قبل از ميلاد «پزشك دربار هخامنشي» بود و حدود 23 جلد كتاب در تاريخ ايران و جهان تاليف كرده است چون خود از نزديك با خاندان فاسد هخامنشي آشنا بود در حقيقت توانسته پرده از روي بعضي از «اسرار مگوهاي» اين رژيم فاسد برداشته و بويژه در مورد كوروش به اصطلاح كبير حقايقي را در حد امكان و موقعيت خويش بيان نمايد.
«كتزياس» بر خلاف بعضي از مولفين جيره خوار و مورخين خيانتكار كه سعي در اختفاي حقايق تاريخي دارند به صراحت در مورد سر سلسله‌ هخامنشي و حيات كثيف دوره جواني او مي‌نويسد: «كوروش پسر چوپاني بود…. كه از شدت احتياج مجبور گرديد راه زني پيش گيرد»(2)خطيب مشهور جناب «آيت ا…صادق خلخالي» در كتاب «كوروش دروغين و جنايتكار» به استناد اين نوشته كتزياس كه مي‌نويسد : «كوروش در ايام جواني بكارهاي پست اشتغال ميورزيد و از اين جهت مكرر تازيانه [مي]خورد»(3) استنباط كرده است كه كوروش گاه – گاهي مجبور بود كه «لواط بدهد»(4) او كوروش را جزء آن منحرفين اخلاقي مي‌داند كه «در تمام عمر خويش هميشه مبتلا به انحراف اخلاقي بوده و از تن دادن بذلتها كه لواط هم جزو آنها است مضايقه نداشته‌اند»(5)
«كتزياس« كه در مدت هفده سال طبابت در دربار هخامنشي به اسرار دروني اين سلسله فاسد از نزديك آگاهي داشت در مورد رابطه خاندان پادشاهي ماد با خاندان كوروش به صراحت مي‌نويسد كه برخلاف شايعه پراكني‌هاي رژيم هخامنشي كه مي‌خواهد خود را از اقوام خاندان پادشاهي ماد قلمداد كرده و كوروش را نوه آستياك جلوه دهد تا تصاحب پادشاهي ماد را «قانوني» جلوه دهد، كوروش با آستياك – آخرين پادشاه ماد «هيچگونه قرابتي نداشت و از راه حيله و تزوير بمقام سلطنت رسيده بود»(6)
علاوه بر تاكيد بر فاسدالاخلاق بودن كوروش، مورخيني غير از كتزياس نيز كه قبل از ميلاد مي‌زيستند از بخش‌ ديگري از اسرار زندگي كثيف او پرده برداشته و حتي به «سگ پروردگي» كوروش هم اشاره كرده‌اند.«تروك پومپه» – مورخ اهل گل (فرانسه) – كه معاصر اوگوست امپراتور روم بود (31 ق.م – 14 م) و چهل و چهار جلد كتاب در تاريخ علم نوشته است كه «ژوستن» يا «يوستي نوس» مورخ رومي آنها را خلاصه كرده در كتاب «تاريخ عمومي، كتاب اول، بند4 » راجع به كودكي كوروش مي‌نويسد كه وقتي كوروش را براي به هلاكت رساندن بدست چوپاني سپردند «چوپان، كوروش را در جنگلي گذارد، يك سگ ماده او را شير ميداد و از حيوانات ديگر حفظ مي‌كرد بعد كه چوپان ديد حيواني پرستار و پاسبان طفل است حس ترحم بر وي غلبه كرد و بخواهش زنش پسر نوزاد خود را در جنگل گذارد و كوروش را به پسري پذيرفت.»(7)ماجراي «سگ پروردگي كوروش» علاوه بر منابع يوناني در منابع قديم اسلامي نيز تاييد و تاكيد شده منتهي با توجه به بعد فاصله زماني از هخامنشيان تا اسلام مفسران اسلامي هسته اصلي زندگي او را در آثار خود حفظ كرده ولي در نام او اختلاطي با سايرين پيش آوردند مثلا «ابوبكر عتيق نيشابوري» معروف به «سورآبادي» مفسر بزرگ اسلام در هزار سال پيش در تفسير خود به مناسبتي از «كيكوروش» (كي كوروش) نامبرده و مي نويسد : «گويند بكودكي بد خو بود مادر وي با وي درماند و دايگان درماندند وي را ببردند در بن درختي بنهادند ماده سگي بدان موضع بچه داشت بچگان را شير ميداد…تا آنكه كودك به شير سگ برآمد نيكو روي و زيرك و ناپاك [شد]«(8)شايد واژه هاي «نيكوروي» و «ناپاك» به نوعي افاده كننده استنباط جناب «آيت ا…خلخالي» باشد و بنوعي هم افاده‌گر همين معني «كتزياس» – طبيب دربار هخامنشي – باشد كه به صراحت مي‌نويسد : «كوروش در ايام جواني بكارهاي پست اشتغال ميورزيد و از اين جهت مكرر تازيانه [مي]خورد»(10) البته احتمال اينكه واژه كنايه‌دار سورآبادي در رابطه با «نيكوروي» بودن كوروش در ارتباط با واژه «كارهاي پست» ذكر شده از سوي كتزياس باشد بعيد نيست.
جالب اينكه رواياتي نيز در مورد كوروشي بنام «كوروش سگ دهان» وجود دارد كه ارتباط نزديكي با گفته «ابوبكر عتيق نيشابوري» در مورد «بدخو» بودن «كي كوروش» دارد. اين «كوروش سگ دهان»، در واقع اولين حكمران پارسي است كه دستور بستن در دانشگاهها و دانشكده‌ها را صادر كرده و دانشگاه بزرگ حكمت و فلسفه يونان در شهر اوس را بكلي تعطيل كرده از كار انداخته است.
البته لازم به يادآوري ايت كه هروردوت – پدر تاريخ – نيز نام مادر كوروش را «سپاكو» (اسپاكو) ذكر كرده كه معني «سگ ماده»(10) دارد و نشان مي‌دهد كه روايت «سگ پروردگي كوروش» در آثار هردوت نيز بنوعي منعكس بوده است ولي يكي از مترجمين خوش ذوق ايراني در ترجمه تاريخ هرودوت كه بين «وجدان مترجمي» و «وجدان آريايي‌گري» قرار گرفته است در صفحه 46 ترجمه خود سپاكو را «كه به يوناني كينو مي‌باشد زيرا بزبان مادي كلمه سپاكو يعني سگ ماده»(11)در صفحه 54 ترجمه‌اش بناگهان «شرم آريايي‌گري» بر «وجدان مترجمي‌اش» غلبه كرده و «كينو» را «گرگ« ترجمه ميكنند تا بنمايد كه «گرگ ماده‌اي او (كوروش) را شير داد»(12)البته اين شعبده بازي و «تبديل سگ به گرگ» فقط در فاصله هشت صفحه انجام مي‌گيرد نه بيشتر!!
جالب اينكه يكي از مورخين معاصر بعد از ذكر اين سه واقعه مربوط به «سگ‌ها» مي‌نويسد : «در واقع يك روايتي در باب سگ شير دادن كي كوروش و اسپاكوي هرودوت و كوروش سگ دهان روزگارهاي بعد وجود داشته كه با هم تخليط شده است و چون صحبت ما از جو و نان جو است به گوشتخواران فعلا نمي‌پردازيم فقط مقصودم اشاره به نام خانوادگي اين سگ‌ زاده‌هاست»(13)
به هر حال آنچه از تعابير و تفاسير يوناني و اسلامي برمي‌آيد اين است كه كوروش به اصطلاح كبير سگ پرورده با هر دوز و كلكي بود امپراتوري تركان ماد را از پاي درآورد و آستياك آخرين پادشاه ماد را در تبعيد كشت.
«كتزياس» – مورخ و طبيب دربار هخامنشي – در مورد عاقبت كار آستياك با عنايت به «سگ پروردگي» كوروش مي‌نويسد وقتي كه به جستجوي نعش پادشاه ماد در كويري كه كوروش دستور داده بود او را در آنجا بكشند برآمدند به واقعه‌ي حيرت آور برخوردند «چيزيكه باعث حيرت شد اين بود [كه] شيري نعش شاه [ماد] را از درندگان ديگر حفظ كرده بود و وقتيكه فرستادگان سر نعش رسيدند شير كناره‌ كرده ناپديد گشت نعش شاهرا با احترامات زياد دفن كردند»(14)
گويا از همان زمان است كه تركان آذربايجان ضرب‌المثل «ايت سوتو امميش» (شير سگ خورده) را بعنوان ناسزا وارد فرهنگ و زبان خود كرده و به افراد پست و فرومايه اطلاق كرده‌اند.
به هر حال همانطوريكه ورود اولين پادشاه هخامنشي به صحنه تاريخ در ارتباط با سگ و سگ پروردگي آغاز گرديد از عجايب تاريخ اين كه پايان اين سلسله ننگين‌ نيز در ارتباط با سگ به پايان رسيد. بنابه روايتي وقتي داريوش سوم هخامنشي در جنگ با اسكندر مقدوني در ميدان جنگ كشته شد و سربازان پارسي پا به فرار گذاشتند و پيدا كردن جسد پادشاه پارس با مشكل بزرگي مواجه شد چون وسعت ميدان جنگ از طرفي و تغيير قيافه كشته‌شدگان در اثر ضربات كشنده آلات جنگي و متلاشي شدن قيافه‌ها از طرف ديگر شناسايي اجساد را مشكل كرده بود اسكندر براي پيدا كردن جسد داريوش سوم از مغ ها كمك خواست. مغ‌ها كه وضعيت بلاتكليف اسرا و مجروحين و مقتولين خاكسپار نشده را ديدند براي سرعت بخشيدن به پيدا كردن جسد پادشاه هخامنشي به اسكندر گفتند چون شالوده خاندان هخامنشي با «شير سگ» برآمده و «محافظين» اين خاندان «سگان» مي‌باشند لذا هر كجا سگي را ديديد كه در بالاي سر جسدي پرسه مي‌زند بدانيد كه جسد متعلق به پادشاه هخامنشي است و بدين ترتيب يونانيان بزودي با همان علايم مذكور جسد داريوش سوم هخامنشي را پيدا كرده پيش اسكندر آوردند.در روايت ديگري آمده است :
«آخرين فرد سلاله هخامنشي نيز داريوش ناميده مي‌شد : داريوش سوم.
در زمان او ايران از اسكندر شكست خورد. در اول ماه اكيم سال 331 [قبل از ميلاد] وقتي داريوش سوم شكست خود را از اسكندر مشاهده كرد به تنهايي راه گريز در پيش گرفت. تعقيب بمدت يازده روز ادامه يافت. اسكندر صيح روز يازدهم از دور جسدي مشاهده كرد. در اطراف جسد تنها يك سگ پارس كنان به نگهباني از آخرين پادشاه پارس مشغول بود و كسي ديگر در اطراف او نبود. اين منظره به همان قدر كه تاسف آور بود براي امپراتوري ايران نيز فاجعه آميز بود و عاقبت نكبت‌بار آن را نشان مي‌داد»(16)
بدين ترتيب يك سلسله كه سگ پرورده بودند و تاريخ پر از فجايع جانگداز آنها از بريدن و دريدن و شكنجه و شكستن و فسق و فجور و ظلم و جور بود همچون فيلمي كه با «پارس سگي» شروع گردد با زوزه سگي نيز به پايان رسيد و از اعمال ننگين آنها سناريويي باقي ماند تا‌ «سگ پرستان شاهپرست» به ياري «توله سگ پهلوي دوم» فيلمي با ميليون‌ها دلار هزينه با نام «كوروش كبير» بسازند و دهن كجي بيشرمانه‌اي به تاريخ واقعي اين مردم شريف بنمايند.
جالب اينكه دو سلسله خالص به اصطلاح «آريايي نيز كه خود را دنباله «سگ پروردگان» هخامنشي مي‌دانستند يعني «ساساني» و «پهلوي» نيز به همان «آخر و عاقبت سگي» دچار شدند و آنها نيز در ارتباط با سگ تاريخ ايران را از لوث وجود خود پاك كردند.
«حمزه اصفهاني» در كتاب «تاريخ سني ملوك‌الارض و الانبياء» در مورد فرار يزدگرد سوم آخرين پادشاه سياه پوست!! ساساني مي‌نويسد كه او «آنچه گوهر و زرينه و سيمينه داشت با پسر و زنان خود و حشم خويش برداشت و چون رفت هزار طباخ(آشپز) و هزار سگبان و هزار يوزبان و هزار بازيار همراه داشت»(17)
نويسنده كتاب «آسياي هفت سنگ» با اظهار تعجب از اين «عمل سگي يزدگرد» مي‌نويسد : «او رفت و سپاه [ايران] و رستم فرخزاد [(فرمانده سپاه ساساني در جنگ قادسيه)] و همه ايرانيان را در برابر سپاه عرب، بي‌پناه و بي استمداد باقي گذاشت من نمي‌دانم در آن وقت كه هواپيما نبود آن همه سگ و سگبان چطور از تيسفون خود را به مرو رسانده‌اند كه سه هزار كيلومتر بيشتر فاصله است»(18)
آخر و عاقبت سلسله پهلوي نيز كمتر از پيشينيان سگي‌اش نبود. شاه وقتي از پناهندگي به كشورهاي مختلف خسته شد و همه كشورها عذرش را خواستند با واسطه «هاميلتون» و به سفارش «كارتر» – رئيس جمهور آمريكا – رئيس جمهور پاناما قبول كرد كه شاه به كشور پاناما پناهنده شود. آنها به قدري از عظمت 2500 ساله شاهنشاهي و ديكتاتوري پهلوي در گوش رئيس جمهور پاناما خواندند تا رئيس جمهور پاناما نديده تحت تاثير عظمت پادشاه ايران قرار گرفت ولي وقتي شاه را ديد به تمسخر در مورد عظمت شاهنشاهي پهلوي به هاميلتون گفته بود «دو هزاروپانصد سال سلطنت [شاهنشاهي] و پنجاه سال سلطنت پهلوي به دوازده نفر آدم و مشتي بار و بنديل و دو سگ منحصر شده » است.

(19)فاعبترو يااوالابصار (عبرت بگيريد اي صاحبان بينش).

اول خرداد 86 حماسه ای دیگر

آوریل 24, 2007

روزهای آخر اردیبهشت  هیچ فاشیستی فکرش را نمیکرد که روز اول خرداد 85 چه اتفاقی در آذربایجان ممکن است روی بدهد.اما آن روز درآذربایجان چنان صحنه هایی به وقوع پیوست که تمامی نقشه های 85 ساله فاشیستها را به هم ریخت.آنها چنان یکه ای خوردند که هنوز که هنوز است خود را پیدا نکرده اند وحتی اقرار به سیل جمعیت آنروز نمیکنند وآن را یک حرکت 100 یا 200 نفری قلمداد کردند.دو عکس زیر که تنها از یک خیابان تبریز گرفته شده اند خود حرفهای زیادی برای گفتن دارند.اما ما برای اول خرداد 86 آماده می شویم.2-18.jpg

2-161.jpg

سخنی بی پروا

آوریل 23, 2007

امروزه ناتوانی های برخی کوردلان نژاد پرست آریایی نسب را بوضوح میتوان مشاهده کرد. از برخی عمال و حمال های رژیم گرفته تا وبلاگ نویسان کم تجربه شان که تنها دلخوشی آنان به خرابه هایی است که امروزه گذشته از مرمت، به باز سازی مجدد این به اصطلاح «آثار باستانی؟!» پرداخته تاجایی که 45% آنرا از نو! بنا می کنند.

این به اصطلاح انسانهای متمدن (مرده پرستان) نژاد پرست به اراجیف و تحریف های تاریخ دیگر اقوام اکتفا ننموده و در سایر رشته های تخصصی شان اقدام به مسدود نمودن سایت ها یا وبلاگ هایی می پردازند که مطالب آنها مورد پسند آنان نیست. پس در حقیقت میتوان آنان را «رضا شاه سوم» نامید چرا که استبداد در این دوران نشانگر این واقعیات است.
این بار این وبلاگ نه از طرف گروه های خرابکار بسیجی بلکه جوجه هکرهایی که حتی شعور تعویض رمز ورود را نیز ندارند انجام گرفت و تنها به حذف مطالب آن اکتفا نمودند (عجب خرابکارهای با انصافی). خوب است نگاهی به سایت های فعال آذربایجان بیافکنید، خواهید دید که با حذف یک وبلاگ از سوی سرویس دهنده ایرانی تنها پس از یک ساعت وبلاگ دیگری ایجاد شد! برای مثال وبلاگ «عباس لسانی» این شیر مرد آذربایجان که تا به امروز زیر فشارهای سرکوبگران کمر خم نکرده است.

این کوردلان بدانند که ملت تورک آذربایجان و دیگر مناطق تورک نشین هر چند سالهاست که در مقابل رفتار های زشت و نابخردانه شوونیسم فارس سکوت اختیار کرده اند اما آگاه باشند که دیگر کاسه صبر این ملت عظیم لبریز از توهین ها و تمسخر های ریشه دار، تحریفات تاریخی، محدود نمودن فعالیت های اقتصادی، عدم آموزش به زبان مادری، بدنام جلوه دادن اساطیر و سرداران بزرگ، محدود نمودن فعالیت های دانشجویی و… است.

خشم ملت تورک بمانند آتشفشانی است که هرگاه فوران کند دیگر احدی را توانایی مقابله با آن نیست!
پس بگریزید از خشم این ملت ستم دیده بردبار

یاشاسین آذربایجانین تورک میللتی
Araz Tebrizli
03/02/86

مرگ بر شوونیسم فارس

آوریل 23, 2007

شوونیسم دیگر جایی در دنیا ندارد.زمانی که جمهوری آذربایجان به استقلال خود دست یافت در ایران بسیاری از فاشیستها

به بیماری های قلبی دچار شدند.

اما زمانی که آذربایجان جنوبی به استقلالش دست یابد دیگر بیمارستانهای دنیا از مریض های قلبی پر خواهد شد

     paniraniste ahmag

نمونه ای از هتل های «پارسیان»

آوریل 22, 2007

 

 

persian-hotel1.jpg